به گزارش قدس آنلاین، روند شکلگیری و گسترش اغتشاشات اخیر و فرآیند برنامه ریزی شدهی آن، باگذشت حدود ۳ ماه بر همگان روشن شده است؛ مسالهای که رهبر معظم انقلاب نیز در سخنرانیهای خود به آن اشاره کردند.
ورود نوجوانان در جریانات اخیر یکی از نکاتی است که از منظر آسیب شناسانه باید به آن توجه ویژهای داشت؛ اما جریان و افرادی که این آشوبها را هدایت و کنترل میکنند، پیش از هرچیز برای به خیابان کشاندن این قشر مهم و تاثیرگذار به یک زمینه سازی ذهنی نیاز دارند. یک تصویر جذاب و محرک که در افکار نوجوانان و جوانان به عنوان انگاره ثبت شود و بعدها از آن استفاده کنند.
جریان هدایتگر اغتشاشات، برای نسلی که ذائقه هنری و فکریاش با نسل قبل از خود بسیار متفاوت است، برنامهای ویژه ترتیب دیده و بنای آن را از سالها قبل پیریزی کرده است.
تصویر ذهنی و مدل مطلوب دشمن از تظاهرات و جنبشهای خیابانی، برای ثبت در ذهن مخاطب نوجوان به رنگ و لعاب و محرکهای جذابتری احتیاج دارد؛ چراکه اساسا قرار است آنها را وارد ماجرایی پیچیده و بعضا خطرناکی کند تا به اهداف دلخواه دشمن دست پیدا کنند. فیلم و سینما در این مورد ابزار مناسب و قدرتمندی است که مخاطب اصلی آن نیز جوانان و نوجوانان هستند.
فیلم سینمایی ۱۹۸۷: هنگامی که آن روز فرا برسد محصول سال ۲۰۱۷ از کشور کره جنوبی، روایتی سینمایی از یک ماجرای واقعی است. فیلم به فعالیتهای سازمان ضدکمونیسیتی کره جنوبی و مبارزات مردمی علیه دیکتاتوری حکومت کره میپردازد و ماجرا با قتل یک دانشجو توسط ماموران سازمان ضدکمونیستی شروع میشود...
فیلم با این عنوان آغاز میشود: این یک داستان واقعی است، اما برخی حوادث آن حاصل داستان سرایی است و با واقعیت تطابق ندارد. مسالهای که تا انتها نیز برای مخاطب روشن نمیشود که دقیقا کدام بخشهای آن واقعی و کدام یک تخیلی هستند!
سکانسهای آغازین فیلم ورود یک پزشک به محل سازمان ضدکمونیستی را نشان میدهد که تحتالحفظ و با یک ون منتقل میشود، ونی که اتفاقا رنگ پردههای آن سبز است و شاید مخاطب را به یاد ونهای گشت ارشاد بیاندازد! در این فیلم ماشین ون را به کرات خواهید دید و این تکرار عامدانه کمی تعجب برانگیز میشود.


ماجرا از این قرار است که یک دانشجوی کمونیست تحت شکنجههای وحشیانه ماموران فوت میکند. ماموران سازمان برای سرپوش گذاشتن روی این موضوع، تلاش میکنند تا گواهی سوزاندن جسد(دفن) را بدون کالبدشکافی از دادستانی دریافت کنند تا موضوع سرپوشیده بماند!
تا اینجا، سناریوی فیلم مشابه سناریویی است که رسانههای معاند برای فوت مهسا امینی تعریف کرده بودند؛ اما وجه تشابه بعدی اینجاست که خبر کشته شدن این دانشجو توسط یک خبرنگار در جامعه پخش میشود. درست مانند ماجرای نیلوفر حامدی جاسوس-خبرنگاری که خبر کذب کشته شدن مهسا امینی به دلیل حمله نیروهای گشت ارشاد را در اختیار رسانههای دشمن قرار داد!
در سرتاسر فیلم نقش روزنامه و خبرنگاران بسیار پررنگ و کلیدی است. بعد از آنکه رئیس پلیس در نشست مطبوعاتی اعلام میکند که این دانشجو براثر ایست قلبی فوت کرده، خبرنگاران برای فهمیدن چند و چون ماجرا به سراغ پزشکی میروند که در ابتدای فیلم برای احیای دانشجو آمده بود. در این سکانسها، لحظات تراژدیک روبهرو شدن خانوادهی دانشجو با مرگ فرزندشان نیز بسیار تاثیرگذار به تصویر کشیده شده و مخاطب را به خوبی درگیر میکند.

در ابتدا پزشک معالج از گفتن حقیقت طفره میرود اما بعد از انجام کالبد شکافی، حقیقت را به یک خبرنگار اطلاع میدهد. در صحنه کالبدشکافی نیز دایی مقتول به عنوان شاهد در اتاق حضور دارد و در هنگام خروج، علی رغم ممانعت ماموران، حقیقت را جلوی خبرنگاران فریاد میزند که با واکنش سخت و سریع ماموران روبه رو میشود!
به یاد بیاورید از اظهارات بدون سند و مدرک دایی مهسا امینی در رسانههای معاند که مدعی کشته شدن خواهرزادهاش توسط ماموران بود!
با آشکار شدن گواهی پزشکی قانونی، بار دیگر مسوولان سازمان ضدکمونیستی در نشست خبری حاضر میشوند و شواهد پزشکی قانونی را به سابقه بیماری زمینهای دانشجوی مقتول نسبت میدهند.
مرگ این دانشجو درواقع بهانهای میشود برای اعتراض به حاکمیت موجود در کره جنوبی؛ تظاهرات و جنبش نیز با پخش شدن این خبر در میان احزاب و خرده فرهنگها و تشکلهای دانشجویی شروع به شکلگیری میکند.
فعالان سیاسی در فیلم به نوعی با تشکیل یک کمیته حقیقتیاب، با کمک خبرنگاران و رسانهها به دنبال کشف نام مامورانی که در قتل دست داشتهاند شروع به فعالیت میکند و در سکانسی هم این دیالوگ رد و بدل میشود: «تنها سلاح ما حقیقت است و حقیقت این حکومت را از پا درمیاورد».

انتشار و تلاش برای کشف حقیقت ادعایی است که رسانههای معاند با خبرهای کذب و بیاساس خود سعی در القای آن به ذهن مخاطبان دارند. جملهای که در ابتدای فیلم به نمایش درآمد را به یاد بیاورید؛ درواقع قصه این فیلم هم مانند رسانههای معاند فارسیزبان، ملغمهای از راست و دروغ است که تشخیص ماجرای حقیقی از دل آن را دشوار میکند!
با شروع تظاهرات خیابانی، مبنای شمارش روزها در فیلم به روز مرگ دانشجو تغییر پیدا میکند. تظاهرات، ۴۹ روز بعد از مرگ این دانشجو، با فریاد زدن نام و در دست گرفتن تصاویر او و بند آوردن خیابان آغاز میشود؛ اما طولی نمیکشد که ماموران به جمع دانشجویان معترض حمله کرده و با شلیک گاز اشکآور و با استفاده از باتوم آنها را پراکنده میکنند. حضور ماموران لباس شخصی با پوششی متفاوت از ماموران پلیس نیز در این سکانسها قابل توجه است!


با شروع این وقایع ریاست جمهوری تصمیمات جدیدی اتخاذ میکند، ازجمله وضع قوانین جدید روزنامه نگاری، استفاده بیشتر از گاز اشک آور و برقراری ایستهای بازرسی بیشتر به خصوص در دانشگاهها.
جالب است که ماجرای فیلم، همزمان با آغاز ترم جدید دانشگاه و درست قبل از المپیک سئول رخ داده است!
نکته جالب توجه دیگر، اعلامیهها و فراخوانهایی است که برای دعوت به تظاهرات دست به دست میشود که در بخشی از آن نتهای موسیقی نیز دیده میشوند. استفاده از موسیقی در جریانات اخیر نیز بسیار به چشم میآمد و نقشی پررنگ داشت. در یکی از فراخوانها نیز ذکر میشود که قرار است راسی ساعتی مشخص، ناقوس کلیساها و بوق ماشینها بلند شود! اتفاقی که در اغتشاشات اخیر نیز بارها و بارها شاهد ان در خیابان بودیم.

حضور پررنگ گروههای مذهبی نیز میتواند یادآور حضور عدهای از افراد مذهبی در ایران باشد که به بهانه اعتراض به وضعیت موجود با جریان معاند همسو شدند.
در سکانسهای آخر فیلم که اعتراضات به اوج خود میرسد شعار مرگ بر دیکتاتور از سوی معترضین شنیده میشود درحالی که تا پیش از آن در فیلم به کار برده نشده بود. شخصیت جذاب و محبوب فیلم نیز در جریان این اتفاقات توسط ماموران کشته میشود؛ درست مانند کشته سازیهای دشمن که برای تحریک اذهان عمومی، دست روی دختران و افراد خوش چهره میگذارد تا تنور فتنه را داغ نگه دارد!


سکانسهای مربوط به تظاهرات قاب بندیهایی نابی دارد که جذابیت فیلم را دوچندان میکند؛ اما هدف تنها جذاب کردن فیلم نیست، هدف آماده سازی ذهن نوجوانان و دانشجویان برای سوار شدن بر جریان دشمن است. در فیلم از عناصر جذاب و محرک مانند صحنههای تراژدیک، روابط عاطفی و ... استفاده شده است تا قبح و ترس از به خیابان آمدن در ذهن مخاطب شکسته شود و جای خود را به تصاویر زیبای سینمایی بدهد. نمایش همراهی اکثریت مردم با جنبش نیز بر این مساله تاثیر زیادی میگذارد.

از طرفی جریان محبوبیت هنرمندان و گروههای موسیقی کرهای مانند بیتیاس نیز این ماجرا را قوت میبخشد. مخاطب نوجوان که ارتباط خوبی با هنرمندان کرهای برقرار کرده است، مدل سازی و انگارههای ذهنی پنهان در یک فیلم کرهای را راحتتر میپذیرد!
فیلم با پایان بندی خوبی که دارد نیز میخ آخر را محکم میکوبد! قصه با نمایش تصاویری واقعی از این ماجرا و ذکر این نکته که تظاهرات به نتیجه دلخواه مردم رسیده است به پایان میرسد. اختتامیهای که اتفاقا برای جریان هدف بسیار ضروری به نظر میآید!
یکی از شخصیتهای اصلی فیلم نیز که در ابتدا نسبت به تظاهرات تردید نشان میداد، در پایان با کشته شدن دانشجویی دیگر توسط پلیس، پا روی ترسهایش میگذارد و به تظاهرات میپیوندد و این یعنی از بین بردن ترس و تردید در ذهن مخاطب و جایگزینی آن با تصویری دراماتیک از جنبش و انقلاب شهری!


اما نکته قابل بحث، پخش نسخه دوبله این فیلم در پلتفرمهای داخلی است! آنطور که پیداست محتوای پلتفرمها بدون هیچ واکاوی و نظارتی برای عموم مردم به نمایش درمیآید و هیچ تاملی بر آن صورت نمیگیرد. نباید این نکته را فراموش کرد که دشمن برای به زانو درآوردن ما از تمام سلاحها و ابزارهای خود استفاده میکند، و لازمه دفاع دربرابر این جنگ هیبریدی هم این است که با تمام قوا با آن مقابله کنیم.
خبرنگار: محدثه مودی



نظر شما